سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انجمن تفکر مبانی

بسم الله الرحمن الرحیم

ایهود اولمرت نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس ، ملک عبدالله پادشاه عربستان ، جرج واکر بوش رئیس جمهور ایالات متحده ی آمریکا ، دوشیزه رایس وزیر امور خارجه ی آمریکا ، امیر امارات ، پادشاه قطر ، جان مک کین ، خانم هیلاری کلینتون ، آقای باراک اوباما نامزد های ریاست جمهوری آمریکا ، سرهنگ معمر قذافی رهبر کشور عربی لیبی ، جناب سارکوزی رئیس جمهور یهودی الاصل فرانسه ، پسر رفیق حریری از رهبران گروه 14 مارس لبنان ، آقای محمود عباس رئیس حکومت باصطلاح خودگردان فلسطین و همه ی روساء و رهبران ریز و درشتی که مستقیم و غیر مستقیم در قتل و کشتار کودکان ، زنان ، جوانان و سالخوردگان غزه ی مظلوم سهم دارند ، بدانند که : انما یتقبل الله من المتقین .

قرآن صادق داستان و نزاع بین هابیل و قابیل را حق میداند . یعنی این داستان که برادری برادر دیگرش را به قتل رساند ، جعلی و خیالی نیست . و از رسول الله میخواهد که داستان فرزندان آدم علیه اسلام را بدور از تحریفی که بنی اسرائیل در نقل داستان بدان مبادرت ورزیدند و با انسان دانستن خدا ، ذکر جزئیات آن رخداد تاثیر گذار را ساقط کردند و با عدم ذکر آموزگاری کلاغ ، بر کوتاه فکری قاتل در دفن جنازه پرده افکندند ، بیان کند و بر اهل کتاب بخواند . و اتل علیهم نباء ابنی آدم بالحق . و شما میتوانید با مطالعه ی آیات 27 الی 32 سوره ی مائده و قسمتی از ابتدای کتاب آفرینش تفاوت نگاه و نوع نگارش را به راحتی قضاوت کنید .

کاش آنهایی که عنوان هنرمند ، فیلمساز و فیلمنامه نویس را با خود دارند از غفلت تهوع آوری که این صنعت را در بر گرفته است ، رها میشدند و این داستان که به کنه همه ی نزاع های اولین و آخرین پرداخته است و امروز با انواع حیل بایکوت گردیده و به بایگانی سپرده شده است را به تصویر میکشیدند و از این طریق روشنی بخش قلبهای مستعد و عبرت آموز میشدند .

داستان از این قرار است که هابیل و قابیل برای خدای متعال قربانی ای را آوردند ، قربانی از هابیل پذیرفته میشود اما خداوند قربانی قابیل را نمیپذیرد . قابیل به جای اینکه در صدد اصلاح خود برآید ، و دست از بی تقوایی بر دارد ، به تهدید برادرش هابیل میپردازد و با تاکید میگوید که حتما تو را خواهم کشت . قال لاقتلنک . و هابیل در پاسخ با جمله ای کوتاه هم درد را بیان میکند و هم راه درمان را نشان میدهد . قال انما یتقبل الله من المتقین . هابیل متذکر میشود که من جرمی مرتکب نشده ام که مستوجب قتل باشم . اینکه خداوند از پرهیزگاران میپذیرد ، امری است که ارتباطی به من ندارد . و اگر قربانی تو پذیرفته نمیشود ، به خاطر تقوای من نیست ، به خاطر بی تقوایی توست . تو اگر اعتراضی داری ، اعتراضت را به خدا بگو که : چرا از متقین میپذیرد و از مردم بی تقوا نمیپذیرد ؟

آنانی که در مجموعه ی مردم متقی قرار ندارند ، جستجو کنند ، ببینند در چه خصوصیتی با قابیل اشتراک دارند که باعث اذیت ، آزار و قتل مردم با تقوا میشوند ؟ قطعا با اندکی توجه و دقت در مییابند که گرفتار بیماری پر التهاب و دارای پیآمدهای ناگوار حسادتند . حسادتی که بنی اسرائیل دیروز و یهود امروز را به هم گره زده است و از گذشته و تا آینده ی نامعلوم سبب رنج و درد و قتل و غارت مردم خداپرست و متقی خواهد بود .

از نوع گفتار و از نوع برخورد هابیل فهمیده میشود که او برخلاف برادرش از آگاهی که یکی از صفات متقیان است ، برخوردار میباشد . لذا بعد از اینکه مورد تهدید قرار میگیرد در صدد آموزش برادرش برمیآید و با ذکر انما یتقبل الله من المتقین ، تصمیم دارد علاوه بر اینکه حس دلسوزی برادرانه اش را به نمایش میگذارد ، قابیل را از کج فهمی ای که در آن گرفتار آمده ، برهاند .

امروزه همین کج فهمی القایی متاسفانه در جان بسیاری رخنه کرده است . یا نمیدانند که به غیر از مسیر تقوا و پاکیزگی و خداپرستی نمیتوان به سعادت و نیک فرجامی رسید و یا گمان میکنند مسیر غیر تقوا و حرکت در جاده ی ناهموار رذالت مسیری است درست و بدون پیآمد .

همه ی آنانی که همچون هابیل و قابیل برای خدا قربانی میآورند ، باید بدانند که شرط قبولی هر نوع کار و تلاشی و هر نوع عبادت و اطاعتی تقوا و پرهیزگاری است . خداوند از متقین میپذیرد ، و تقوا دائر مدار پذیرش است .

نکته ی مهمی که در هابیل و به تبع در دوستداران هابیل وجود داشت و دارد ، آینده نگری است . خواننده ی ارجمند توجه دارد که داستان هابیل و قابیل زمانی رخ داده است که از عمر استقرار آدم و همسرش در زمین چند سالی بیش نگذشته است . شاید هنوز مرگی در زمین واقع نشده است ، به خاطر اینکه قابیل بعد از قتل هابیل نمیداند با جنازه ی او چه کند . او دفن جنازه را از کلاغ که مامور خداست ، میآموزد و خود را به جهت نادانی سرزنش میکند . قال یا ویلتی ء عجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاوری سوءة اخی .

آینده نگری هابیل را خودتان مطالعه کنید ، تقوی و پاکیزگی او را در مقابل حسد آمیخته با حماقت که قابیل نماد آن است ، در نظر بگیرید ، و با جنگ آشکار و نهانی که یهودیت جهانی بر مظلومان عالم بطور عام و بر ستمدیدگان فلسطینی بطور خاص تحمیل کرده است ، تطبیق دهید . و این نوشته ی مختصر را با نوشته های متین و آموزنده ی خودتان کامل کنید و بر سر همه ی زورگویان حسود و دنباله رو های احمق فریاد برآورید که : انما یتقبل الله من المتقین .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 87/1/30ساعت  10:13 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قسمتی از سخنرانی علی خلیل اسماعیل در جمع جوانان فرهیخته ی حاج تقی آقا بزرگ

    ابتدا روز شادیبخش اعلان به ثمر نشستن تلاش اندیشمندان جوان در زمینه ی انرژی صلح آمیز هسته ای را تبریک میگویم . روزی در زمان اسارت در زندان رژیم بعثی یهودی یکی از دوستان ما در مسیر حرکت اسراء محکم به سینه ی دوست دیگری زد ،  آنگاه بر سر او ایستاد و با حرکت دست نمایشی از ورزش سینه داد و رو به دوستی که اکنون نقش بر زمین است گفت : ورزش سینه بکن تا حرفی که میگویم به دشمن نرسد . اگر خوف از رسیدن حرف به گوش دشمن نبود و یا اگر سینه های فراخ فراوان میبود حرف های ناگفته ی زیادی وجود دارد که تقاضا میکنم به مجملی از بسیار توجه و عنایت فرمایید .

    ما برخوردار از فرهنگی هستیم که عقل را سردار و فرمانده ی ارتش پروردگار معرفی میکند . العقل صاحب جیش الرحمن . عقل در ادبیات علی ابن ابیطالب ، رسول و فرستاده ی حق است . العقل رسول الحق . و این عقل و اندیشه میتواند بعنوان بهترین زینت ، جوان مسلمان را آرایش و جلوه دهد . العقل احسن حلیة . در هر مکان و در هر موقعیتی که عقل حضوری فعال یافت و در عرصه ی تلاش و کوشش حضوری مستمر ، همراه با استواری  و قوام داشت ، عمل مستقیم و بدون اعوجاج را به تلاشگرانش هدیه نمود و نعمت های الهی را آشکار ساخت و آدمی را مستعد دریافت نعمت های بیشتر از جانب خدای متعال قرار داد . از جمله کارکرد های عقل قویم و عمل مستقیم افزایش ظرف وجودی آدمی است .

    و سال ها بر این ملت گذشت که عقل قویم و عمل مستقیم به صورت آشکار و به جهات عدیده محلی از اعراب نداشت . عقل دوستی بود همانگونه که مولای متقیان میفرماید : العقل صدیق مقطوع . که پیوندی محکم با جامعه ی ما نداشت . حیله ها و نیرنگ های شیاطین کارگر افتاده بود . و همچنان بر طبل انقطاع میکوبید تا اینکه به برکت مجاهدت شهداء و زحمات علمای ربانی و تلاش اندیشه ورزان مومن ، عقل در مسیر پویایی ، رفاه و سعادت جامعه ی تازه از بند رسته ی ما مشغول کار و تلاش شد .

    اینکه شما این ایام زوزه ی دشمنانی را که در بیان خدای بزرگ مغضوب علیهم اند را میشنوید و عربده ی عوامل مضحک و بیمقدار آنان را میشنوید ، به این خاطر است که در این گوشه ی دنیا عقل سالم و عمل درست به هم پیوند خورده است . ملتی که تا پیش از انقلاب رهایی بخش خمینی عزیز معروف بود که از ساخت آفتابه هم عاجز است ، امروز سازنده ی موشک ، تجهیزات ارسال ماهواره و بسیاری از صنایع نو و قدیم است ، گندمش از خودش است ، مواد غذلیی اش را بدست مردمش تامین میکند ، در ساخت دارو به تحولاتی دست زده است ، و در صنعت انرژی هسته ای به مقاماتی رسیده است . آنچه که در این میان بسیار مهم است و من دوست دارم بر آن تاکید داشته باشم و شما نیز با تاکید آن را بشنوید ، انسانهای حلال زاده و حلال خور بسیار زیادی دارد ، پدر و مادر های مسئول دارد ، خانواده دارد ، و موارد شاذ بقدری شاذ است که قابل ذکر نیست ، گرچه برای آن موارد شاذ و نادر نیز باید برنامه ی اصلاحی داشت .

    رشد و بالندگی در صنایع گوناگون عاطفه ی خانوادگی را تحت الشعاع خود قرار نداد . پیوند های برادرانه را از بین نبرد و این از ویژگی های انقلاب اسلامی و برخواسته از انفاس قدسی امام راحل است .  از برکت های تلاش رزمندگان و مجاهدت علماء و فراوانی عقلاء در جامعه است و بر شما جوانان عزیز فرض است که پیروی از عقلاء را پیشه ی خود سازید . اعقل الناس من اطاع العقلاء . دشمن برای اینکه شما را از اندیشمندان جدا سازد به حیله ی شرم زدایی و پاره کردن پرده های شرم و حیاء رو آورده است . شما دوستان نوجوان و جوان من  توجه کنید و توجه میکنید که : اعقل الناس احیاهم . عاقل ترین مردم در اندیشه ی امیر مومنان علیه السلام با حیا ترین مردم است . با حفظ آبرو و با برخورداری از شرم و حیاء همچنان با اندیشمندان جامعه پیوند داشته باشیم . از همه ی گناهان و ناهنجاری ها گریزان باشیم . در روایت آمده که : اعقل الناس ابعدهم عن کل دنیة . بدانید زمانی دستاورد های دانشمندان ارزشمند است و جای جشن و شادمانی دارد که همراه با ناموس پرستی شما جوانان همراه باشد . زمانی پیشرفت ها زیباست که با خدا پرستی و غیرتمندی شما همراه باشد . و دشمن از همین نکته عصبانی است . در گمان و پندار دشمن چنین آمده است که رفاه با معنویت سازگار نیست ، رشد و تقویت بنیه اقتصادی و علمی با اخلاق سازگاری ندارد . شما دوستان جوان من به همه عالم نشان دهید که میتوان قوی بود و در همان حال عاقل هم بود ، میتوان دارای صنایع پیشرفته در زمینه های مختلف بود اما ایمان هم داشت .

    از جمله ویژگی های مومن عاقل ، آینده نگری اوست . مومن عاقل تا دور دست ها را نظاره میکند . عواقب کار ها را در نظر میگیرد . اعقل الناس انظرهم فی العواقب . رفاه ، نعمت ، پیشرفت ، سرمایه ، آزادی ، استقلال با خود ممکن است حسادت و تنگ نظری را هم داشته باشد . مبادا به خاطر آزادی ای که خداوند در اختیار ما قرار داده و ما را از بردگی یهودیت جهانی خارج ساخته و سرنوشتمان را به دست خودمان سپرده ، با یکدیگر دشمنی داشته باشیم و ضد هم کار کنیم . همدیگر را از مسیر رشد و پیشرفت کنار بزنیم . حضرت امیر سلام الله علیه در خطبه قاصعه عبارتی در اشاره به همین مطلب دارند ، میفرماید : لا تکونوا لنعم الله علیکم اضدادا . به خاطر نعمت هایی که خدا به شما ارزانی داشته دشمن هم نشوید ...       



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 87/1/20ساعت  5:15 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پوریم 1 ، و سیزده بدر

    « تورات در کتاب استر2 می گوید : خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود ، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد.

    در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد ، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند . زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت . اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. »

    تا اینجای داستان به چند نکته باید توجه کرد :

    1. امتناع وشتی از نمایاندن خود ، می فهماند که زن ایرانی راضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد . در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .

    2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ، یهود از آن بهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی و نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی ، استفاده یهود از زنانش می باشد . انان برای به انحراف کشیدن نسل ها هم از حربه ی نمایش زنان بهره برده و می برند .

    3. واضح است پیمانی که او بعنوان ملکه با پادشاه می بندد بر اساس پنهان کاری است ، او تصمیم به شتر دزدی دارد لکن در ابتدا تخم مرغ دزدی را به اجرا می گذارد . به یهودیانی که برای مقاصدی شوم دین ، عقیده و باور خود را پنهان می کنند و از اسم و رسم مقصد بهره می برند آنوسی می گویند . و استر یک آنوسی است . ظاهرا ملکه ی پادشاه است . رسما تورات می گوید : او فرمانبر مردخای یهودی است

    « مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان « وزیرالوزرا » دسیسه کرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد .

    پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید . »

    26 قرن از ماجرای استر ، مردخای و هامان می گذرد متاسفانه تاریخ شناسان ایران بیشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلی زمامداران پرداخته اند . و سلسله های پادشاهی را برایمان آرایشگری کرده اند .

    جوان ایرانی از ماجرای دردناک نخبه کشی و ایرانی کشی که در کتاب استر آمده ، خبر ندارد . استر و مردخای توطئه گر را نمی شناسد . هامان « وزیرالوزرا » که مورد خشم یهود قرار گرفته است را نمی شناسد . او نمی داند که هامان در هنر دست میکل آنژ بر سقف نمازخانه سیس تین واتیکان چهره معصومی دارد که به صلیب کشیده شده است . آیا میکل آنژ دانسته یا ندانسته نمی خواهد رنج و مصیبت مسیح بدست یهودیان را در صورت هامان بنمایاند ؟

    آنانی که دم از ایرانیت ، قومیت و نژاد می زنند از چه طریقی هامان سوزان3 را که در بسیاری از نقاط جهان برگزار می شود ، به گوش جوان ایرانی رسانده اند ؟

    « مردخای فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومی که باشند ، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند . تورات می گوید در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند تمام حاکمان و استان داران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند . و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده ، کشتند. »

    تورات توضیح نمی دهد که چرا همه ی مردم ایران از یهود می ترسیدند چگونه می شود در یک مملکت غیر یهودی همه ی قدرت در انحصار یک یهودی قرار گیرد و همه ی مقامات از او بترسند مگر اینکه بپذیریم پادشاهان هخامنشی4 دست نشاندگان یهود بودند . آنچه که تورات و یهودیان بر آن تاکید دارند ، این است که آنان در ماجرای پوریم که پانزده ملت ایران را نابود کرده اند و هزاران نفر از هنرمندان ، اندیشمندان و مردم عادی را کشته اند ، پیش دستی و قتل عام پیش گیرانه بوده است .

    از یهودیان و حامیانشان می پرسیم ، به چه دلیل مردم سراسر شرق میانه نسبت به این قوم نفرت و در دل کینه داشته اند ؟ آیا سبب دشمنی همیشگی آدمی با یهودیان را نمی توان در رفتار حریصانه و توطئه گرانه این قوم با دیگران دانست ؟

    « تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید . او ملکه استر را خواست و گفت : یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند ، کشته اند . پس در سایر شهر های مملکت چه کرده اند ؟ روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند ، بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند . »

    از ابتدا تا انتهای کتاب استر هیچ کلمه ای که نشان دهد خون از بینی حتی یک یهودی ریخته شده است ، وجود ندارد . به هیچ آزار عملی ای از سوی ایرانیان نسبت به یهود اشاره نشده است . با این وجود آنان قصاص قبل از جنایت را چگونه توجیه می کنند ؟

    چگونه است که بعد از 26 قرن همچنان ایام پوریم ، سیزدهم ، چهاردهم و پانزدهم ماه ادار ، روزهایی که از هر یازده نفر ایرانی یک نفر کشته شده است را به عنوان روز سپاسگزاری ، روز امحاء دشمنان یهود و روز پوریم جشن می گیرند . بسیاری از یهودیان اروپا و آمریکا به جای پوریم ، این مراسم را جشن ایرانی کشی می نامند .

    اما ایرانیان از همان زمان سیزدهم فروردین را که مصادف با آن ایرانی کشی وحشیانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم یهود و وحشیان هخامنشی ، که سراسیمه از خانه و کاشانه شان فراری شده بودند ، سر به کوه و صحرا می گذارند . و نافرخندگی سیزده ی فروردین را دور از خانه بدر می کنند .

    اما اینک به دلیل هجمه ی گسترده فرهنگی و تسلط فراگیر یهود بر رسانه های ارتباط جمعی و غفلت نگران کننده ی جمع کثیری از ارباب قلم و دانش ، این روز نه تنها نمادی از مبارزه با یهود را با خود ندارد ، بلکه در جهت خواسته ی یهود ، آمال و آرزوی یهود را که همانا غفلت ، جهل ، خرافه پرستی و باستان پرستی ایرانی است را بر آورده می سازد .

    پی نوشت :

    1-  پوریم یکی از بزرگترین جشن های یهودیان است . یهودیان در جشن پوریم در دو نوبت به قرائت کتاب استر می پردازند . آنان واقعه کشتار 75800 نفر از ایرانیان را معجزه الهی می دانند و به همین مناسبت سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند . چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می پردازند .

    2- استر نام آخرین دفتر از کتاب تورات است در این دفتر نامی از یهوه ، خدای بنی اسرائیل برده نشده . این کتاب در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده است . بنابر نوشته د. جوینی مطالب کتاب استر تماما در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان ، یعنی صهیونیستها و فراماسونها است .

    این کتاب عمق نفرت و انزجار تند یهود نسبت به غیر یهودیان به ویژه ایرانیان را نشان می دهد . شدت و تندی نفرت بحدی است که حاخام ها و فقیهان قوم یهود در سده اول میلادی مطمئن و متفق القول نبودند که آیا باید کتاب استر را در کتاب مقدس بیاورند یا نه ؟ از اقوال مارتین لوتر از رهبران پروتستان ها نقل کرده ان که گفته است : ای کاش این داستان وجود نداشت .

    3- واژه هخامنش لقبی است که پس از تسلط داریوش و نخست وزیری مردخای و انتخاب استر به عنوان ملکه داریوش و قتل عام پر خشونت مخالفان یهود در سراسر ایران ، که نزد یهودیان به عید پوریم معروف است و بالاخره تسلط کامل رابی های یهود در ایران و بین النهرین مردم شکست خورده منطقه بر قوم داریوش نهادند و آن را حاخام منش به معنای پیرو روحانیت یهود نام نهادند . تورات به دفعات بر تسلط کامل رابی های یهود بر دربار هخامنشیان تاکید می کند که مشروح آن را می توان در کتاب های استر ، عزرا ، نحمیا ، دانیال و اشعیا در تورات یافت .

    4- هامان سوزان مراسمی است که یهودیان هر ساله در بسیاری از کشور های دنیا برگزار می کنند . بنابر آنچه آقای عباس احمدی در مقاله عید پوریم در بخش خبر نامه http://mag.gooya.com نوشته است : در ایتالیا ، فرانکفورت آلمان ، سالونیکای یونان ، ایران ، افغانستان ، لیبی ، مراکش ، بخارای ازبکستان ، منطقه قفقاز ، یمن برگزار می شود . ویژگی این مراسم سوزاندن هامان و رقص و پایکوبی یهودیان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است . در ازبکستان مجسمه را از یخ می سازند و به دور آن آتش روشن می کنند . در یونان نان هایی به شکل هامان درست میکنند و با چاقو سر آن را می برند . در ایران مجسمه هامان را به دار می کشند ، سپس می سوزانند.

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 87/1/6ساعت  11:43 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قسمتی از سخنرانی علی خلیل اسماعیل در جمع جوانان شاهد شیخ انصاری

    تبدیل ، بیماری واگیردار یهودی .

    بعد از اینکه خداوند در آیه ی 211 سوره بقره از نشانه های روشنی که به بنی اسرائیل داده است ، سخن میگوید ، به گناه تبدیل که بنی اسرائیل به آن مبادرت ورزیده اند ، نیز اشاره میکند . گناه تبدیل همان دنیایی را میسازد که در روایت رسول خدا محبت به آن ریشه ی همه ی خطاهاست . گناه تبدیل بکارگیری امکانات مادی و معنوی در راه گناه و برای تمرد از تعالیم انبیاء است . از آنجاییکه بنی اسرائیل و یهود سابقه دارترین مردمان در گناه و نافرمانی اند ، و از آنجاییکه گناهکاران دوست دارند دیگران نیز در مسیر آنان و پا جای پای آنان گذارند ، امروزه به حیل گوناگون این بیماری خطرناک را که خداوند شدت عقاب خود را برای آن اعلان کرده است ، موذیانه و مرموزانه به جان مردم ما تزریق میکنند . گناهان یهودی همچون بیماریهای مسری و واگیردار ، از فردی به فردی دیگر و از جامعه ای به جامعه ا ی دیگر قابل سرایت است . لذا همه ی آنانی که گرفتار مرض تبدیل شده اند باید بدانند که عذاب شدید خداوند تنها برای یهودیان مبدل نیست . خداوند نمیفرماید که تنها یهودیان را به خاطر گناه تبدیل عذاب میکنم . خداوند میفرماید : و من یبدل نعمة الله ، هر کسی که نعمت خدا را تبدیل کند . واضح است کلمه ی – من – به معنای هر کسی ، شامل بنده و شما هم میشود . این یک سنت جاریه است . هر کسی ، هر گروهی و هر اجتماعی که به بیماری تبدیل مبتلا شود ، باید منتظر عذاب شدید پروردگار باشد ، بداند که عقاب الهی بسراغ او نیز خواهد آمد .

    آرایشگری ، فریب و معکوس سازی .

    علت این گناه بنی اسرائیلی و این بیماری مسری یهودی را در آیه ی 212 سوره بقره بجویید . ببینید ویروسی که مرض تبدیل را در جان فرزندان حضرت آدم علیه السلام قرار میدهد ، کدام است ؟ و از چه ویژگیهایی برخوردار است ؟ خداوند در بیان علت این درد از کلمه ی - زین - استفاده میکند . میفرماید : زین للذین کفروا الحیوة الدنیا ، از حربه های کارآ که شیطان از آن بهره میبرد ، صنعت آرایشگری است . قرآن از زبان شیطان در حالی که قسم میخورد با تاکید میگوید : لازینن لهم فی الارض (آیه ی 39 سوره ی حجر ) . از ابزار های مهلک و قتال که شیطان با آن بسیاری را به جهنم فرستاده است و بسیاری را همین لحظه در مسیر جهنم قرار داده است ، تزیین است . و تزیین از مقوله ی فریب و به معنای معکوس جلوه دادن است . آنچه که وادار میسازد تا آدمی به خواسته های شهوانی تن دهد ، پا روی حق بگذارد ، برای محقق ساختن آمال پست و دنیوی اش میلیونها نفر را در رنج و آزار قرار دهد ، شهر ها را ویران سازد و مردمان را به قتل برساند ، دین خدا و کتاب الهی را نیز در خدمت اهداف پلید خود قرار دهد ، چیزی نیست جز تزیین . شیطان زندگی دنیوی را زینت میکند ، خوشگل نمایش میدهد ، بقول معروف هوش از سر آدمی میبرد . یهودیان بواسطه ی اینکه فریب شیطان را خوردند و در دام تزیین قرار گرفتند ، دچار گناه تبدیل شدند ، دست به تحریف زدند ، آیات الهی را تغییر دادند ، عباراتی را که به دست خود نوشتند ، به خدا نسبت دادند ، خداوند مهر ذلت و مسکنت بر پیشانی شان زد ، و بقول تفسیر ارزشمند المیزان - اکل بعضهم بعضا - یکدیگر را جویدند ، - و ذهاب السوءدد ، آقائیشان از دست رفت ، - و فناء السعادة -  و سعادتشان تباه شد . مجدد تذکر دهم که دام تزیین نیز تنها برای یهودیان پهن نشده است . خداوند نمیفرماید : زین للیهود الحیوة الدنیا - بلکه میفرماید : زین للذین کفروا الحیوة الدنیا . کلمه ی - کفروا - شامل هر فردی است که حقیقتی از حقایق دینی را نادیده انگارد ، نعمتی از نعمتهای الهی را تغییر دهد ، این فرد ممکن است یهودی باشد ، نصرانی باشد ، و ممکن است مسلمان باشد ، فرقی ندارد . اگر مراقبت نکنیم هر لحظه امکان گرفتار شدن در دام تزیین برایمان وجود دارد .

     مقیاس ارزشگذاری شما نسبت به افراد و مفاهیم کدام است ؟

    برای اینکه متوجه شوید که در دام تزیین قرار دارید یا نه . ببینید در دلتان نسبت به بلال ، عمار ، ابوذر و مقداد چه احساسی دارید ؟ آنان را دوست دارید یا نه ؟ آیا محبتی از اویس قرنی در دلتان هست یا نه ؟ چه احساسی نسبت به جماعت مومنین و مومنات دارید ؟ وقتی اسم سید مرتضی و سید رضی به گوشتان میخورد ، اسم شهید ثانی را میشنوید ، چگونه میشوید ؟ ببینید در دلتان شهید فهمیده را دوست دارید یا نه ؟ آیا نام شهید تندگویان دلتان را میلرزاند یا نه ؟ وقتی مفهوم مجاهد ، ایثارگر و شهید را میشنوید ، چگونه اید ؟ پاسخ شما به هر یک از این پرسشها ، میگوید که شما در دام تزیین قرار دارید یا نه . خداوند ملاک و معیاری را برای گرفتاران دام تزیین بیان میکند ، میفرماید : و یسخرون من الذین آمنوا . آنهایی که حیات دنیا برایشان زینت داده شده و حالا از امکاناتی برخوردارند و عناوینی را با خود یدک میکشند ، مقیاسی که برای ارزشگذاری و ارزیابی مفاهیم و افراد بکار میبرند ، از جنس همان دنیای زینت داده شده است . اینان علاوه بر اینکه هیچ محبتی نسبت به مردم مومن و هیچ علاقه ای نسبت به خصلت های الهی انسانی ندارند ، به تمسخر مومنان نیز میپردازند . ارزشهای معنوی ، انسانی و الهی را زیر سوال میبرند و با ایجاد خدشه در اصالت و طهارت دارندگان این ارزشها زمینه ی استهزاء و دست اندازی را فراهم میآورند .

    در این راستا ، مطالعه ی جدی صنعت طنز و القاءآت نامحسوسی که از سوی نویسندگان و بازیگران بر روح و روان جامعه ی بشری اثر گذارده است ، جای طرح و پیگیری دارد .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/11/16ساعت  9:55 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

    لم یجر فی بنی اسرائیل شیء الا و یکون فی امتی مثله حتی الخسف و المسخ و القذف .

    منبع : بحار الانوار جلد 53 صفحه ی 131

    انجمن تفکر مبانی علاقمند است تا از نظرات و دیدگاه های بازدید کنندگان ارجمند مطلع شود . پیشآپیش قدردانی و سپاسمان را ابراز میداریم .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 86/10/21ساعت  6:20 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سقوط ، پاداش نافهمی

    این مقاله بعد از ناکامی حقارت آور فوتبال ایران در جام جهانی 2006 آلمان در وبلاگ انجمن تفکر مبانی قرار گرفت و اینک در دفاع از مظلومیت دکتر محمود احمدی نژاد و به جهت روشنگری سلطه ی ویشنو گونه ی یهود بر فوتبال دنیا ، مجددا تقدیم خوانندگان ارجمند میگردد .

    چندی پیش در مقاله ای با عنوان سقوط ، پاداش خیانت مطالبی را به اختصار در باره ی فوتبال ایران نوشتیم ، از آنجاییکه ما در دشمن شناسی همانند فوتبالمان مبتدی و غیر حرفه ای هستیم ، لذا بار دیگر و این بار نیز به اختصار مطالبی را با عنوان سقوط ، پاداش نافهمی عرضه میداریم . امروزه فوتبال از یک بازی سرگرم کننده و نشاط آور که باعث پر کردن اوقات فراغت و در ضمن رشد و بالندگی ی دوستی ها در مجامع و ملل گوناگون میشود ، فراتر رفته ، جنبه ی سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، الگو سازی و مفهوم آفرینی به خود گرفته است . نادیده گرفتن و توجه نداشتن به موارد فوق باعث خسارت های فراوان خواهد شد . این مقاله به مناسبت تحقیری که از جانب کلیه ی دست اندرکاران فوتبال ، بر مردم فهیم ایران بویژه نوجوانان و جوانان عزیز تحمیل کرده است ، و مواردی چند از انبوهی از نافهمی های فراوان تقدیم خوانندگان عزیز میکند .

     

    1) هر جا که پول و قدرت باشد ، یهود غریزه گونه وجود دارد . نافهمی اول مجموعه ی ایرانی این بود که این واقعیت غیر قابل انکار را باور نداشت .

    2) یهود برای کامیابی و موفقیت به ایجاد سلطه می پردازد . سلطه ای که غیر یهود هیچگاه نتوانسته است به خاطر ویژگی های سرشتی و خصوصیات خلقتی نمونه ای از آن را ارائه کند . یهود از خصیصه ی همکاری جمعی و تبانی برای رسیدن به هدف مشترک و همبستگی شدید نژادی بهره میبرد . سلطه ی یهود بر فیفا ، نافهمی دومی است که مجموعه ی ایرانی از درک آن عاجز مانده است .

    3) قواعد بازی با یهود متفاوت از قواعد بازی با دیگر گروهها است . آنان از حربه های کهنه اما کارآمد ، مانند توطئه چینی ، حیله گری ، نمامی ، هوچی گری و تحریک عصب های زیاده خواه و سیر نشدنی ، به ایجاد فکر یهودی در مجموعه ی رقیب می پردازند . فکر یهودی عنصر تلاش و انجام وظیفه ی مقدس را به سودجویی تهوع آور به همراه خست و دنائت طبع بدل میسازد . عدم شناخت قواعد بازی با یهود سومین نافهمی جدی در مجموعه ی ایرانی بشمار میرود .

    4) سال هاست که در سازمان و سیستم فوتبال ایران بیماری ای بشدت کثیف و ویروسی بینهایت ویرانگر رخنه کرده ، که آرام آرام ، موریانه وار در حال فرو ریزی پاپه های اساسی ساختمان فوتبال سرزمین ماست . اندیشه ای کاملا یهودی بنام _ یافتن حریصانه _ افسانه ی پول و اسطوره ی ثروت که مجوز بدست آوردن دارایی حقیر دنیوی ، به هر نحو ممکن _ اگر میتوانی با صداقت ، اگر نه ، با حیله و نیرنگ بدست آور _ را در روح و جان فوتبالر های جوان ما اپیدمی کرده است .

    بیماری ای که عشق ، تلاش ، کوشش ، خلاقیت ، دلبستگی ، مسئولیت ، لذت ، ذوق و علاقه ی به همنوع و هموطن را از بیمارش میگیرد ، و دلمردگی ، خیانت ، حسادت ، پیروی از مد و مدل های حقیر غیر بومی را در تن و جان بیمار وارد میسازد ، و بیمار مفلوک و سرگردان را دچار وهم و عدم عاطفه و فاقد معنا میسازد . نافهمی چهارم ، عدم شناخت بیماری و در نتیجه عدم درمان واقعی از جانب مجموعه ی ایرانی بوده و هست . 

    5) هنری فورد در صفحه ی 50 کتابش _ یهود بین الملل _ نکته ی جالب و درخور توجهی را می آورد . او که طعم تلخ نفوذ افکار و اندیشه های یهودی را در جامعه ی آمریکا چشیده است ، بیش از 85 سال پیش چنین میگوید : تفکر یهودی هرگز غالب نمیشود ، مگر آنکه مردمی که سلطه ی آن را می پذیرند ، نخست از حق تغذیه از فرهنگ ملی خویش محروم شده باشند . و امروز کیست که نفهمد در باشگاه های به اصطلاح فرهنگی و ورزشی و در فوتبالرهای ریز و درشت ایرانی از فرهنگ بومی ایرانی اسلامی خبری نیست ؟ اینک میپرسم ، چه وقتی در این سرزمین ، تفکرات و حالات اوا خواهری ، به این اندازه ، آن هم در افرادی که به عنوان الگو و اسوه برای جوانانمان و نوجوانانمان مطرح هستند ، وجود داشته است ؟ چه زمانی در تاریخ این سرزمین ، آرایش های دخترانه ی چندش آور ، دغدغه ی اصلی فوتبالباز های ایرانی بوده است ؟ دست کشیدن از فرهنگی که در همین گذشته ی نزدیک جوانانش دشمن تا دندان مسلح یهودی بعثی را که خدا میداند از همه ی اطراف تجهیز میشد ، را زمینگیر ساخته بود ، گناه نابخشودنی و نافهمی پنجمی است ، که مجموعه ی رهبری فوتبال ایران با خود داشت و انشاءالله دیگر نداشته باشد .

    6) همه ی آنهایی که فوتبال ایران در جام جهانی 2006 آلمان را دیده اند ، محبت کنند و بندی از پروتکل شماره چهار دانشوران یهود را بدقت مطالعه و واکاوی کنند ، که میگوید : ما باید شالوده ی ایمان را ویران کنیم ، اصل خدا و روح را از ذهن غیر یهود بزداییم ، و محاسبات ریاضی و امیال مادی را جایگزین این معانی نماییم . آیا شما هم با بنده هم عقیده هستید که ایمان به بزرگی و عظمت ایران و ایرانی در چهره ی فوتبالباز های ایرانی مفقود بوده است ؟ و خدای قادر متعال در ذهن و اندیشه ی به اصطلاح ستارگان خلیج فارس حضوری جدی و تعیین کننده نداشته است ؟ آیا جنازه های متحرک در میدان و نیمکت رهبری ، حکایت از عدم روح نمی کرد ؟ اغماض و چشم پوشی از ، امیال حقیرانه ، که حکایت از روح های گدا صفت داشت ، و برای یافتن و یا ارتقاء باشگاه در آن سوی مرز ، محاسبات دو دو تا چهار تا را ، از سوی آنوسی های نفوذی و بازیگر های زبان بسته ، در میدان مسابقه زمزمه میکرد ، نافهمی ششم کادر فنی و همه ی مجموعه ی فوتبال ایرانی بود .   



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/9/27ساعت  10:2 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پیش رویم مقاله ای از آقای مسعود بهنود با عنوان جدی میگویم ، از اینکه به احمدی نژاد رای ندادم پشیمانم . قرار دارد . این مقاله را روزنامه ی شرق منتشر ساخته است و من آن را از سایت خبری عصر ایران (asriran.com) به تاریخ 14/05/1386 با کد خبری 23074 دریافت کرده ام . و تا امروز که 18/05/1386 است چندین مرتبه آن را خوانده ام . و هر چه میکوشم باور کنم که نویسنده جدی میگوید و آنگونه که خود میگوید طبع طنز و قصد مطایبه ندارد ، به نتیجه ای نرسیدم . بهرحال از خدای بزرگ میخواهم که همینگونه باشد . و این نگاه زمینه ای فراهم آورد تا سایر دوستان و هم اندیشان او خود را برهنه در مقابل آفتاب بنشانند و به خطای خود اعتراف کنند ، بی داغ و بی درفش در عین صحت و سلامت عقل . و آنگونه که مسعود بهنود میگوید ، پشیمانی شان را از اینکه به آقای احمدی نژاد رای نداده اند ، اعلام کنند . و مانند آقای بهنود که احساس میکند که هنوز کار مهمی که این دولت میبایست انجام میداد ، صورت نپذیرفته است ، تا دو سال دیگر اگر بودند ، جبران مافات کنند و به دکتر محمود احمدی نژاد رای بدهند . 

    یکی از راه های شناخت انسانهای بزرگ همچون نبی معظم و رسول مکرم حضرت پروردگار  بهره ی آنان از زهر کشنده و جفای فراگیر دشمنان عنود است . تا جاییکه نزد عقلا ، علاوه بر دوست و رفیق همراه که سبب شناسایی آدمی است ، حد و اندازه ی دشمن نیز نشانه ی کمال و اقتدار و صد البته عامل مهم شناخت آدمی محسوب میشود . لذا در خطاب خداوند به رسولش آمده : لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود . آنچه مرا وادار میسازد تا ناباورانه به مقاله ی آقای بهنود و به آرزوی او در جبران مافات ، بنگرم ، حذف دشمنان کینه جو ، قدرتمند ، سلطه گر ، عنود ، حسود و یهودی خارجی است که با زوزه های دلخراش بی مایگان داخلی همراهی میشود .

    اکنون حق شما دوست عزیز و خواننده ی ارجمند است که از آقای بهنود بپرسید که : 

    چرا از تمرکز دشمنی سران یهودی دنیا بر نام دکتر احمدی نژاد در مقاله اش حرفی به میان نیاورده است ؟

    چرا به دفاع ایشان از سید حسن نصرالله رهبر قهرمان عربی که تمام تئوریهای از نیل تا فرات یهودیان را در جنگ 33 روزه ی تابستان 1385 به قبر فرستاد ، ذکری نشده است ؟

    چرا به نفرین یهودیان در آخرین جشن ایرانی کشی شان در حق دکتر احمدی نژاد اشاره ای نشده است ؟

    چرا از عدم تحمل سران رژیم اشغالگر قدس از رئیس جمهوری اسلامی ایران مطلبی ننوشته است ؟

    چرا دفاع تاریخی و بی سابقه ی منتخب مردم فهیم ایران از اندیشمندان و تجدید نظر طلبان که به جرم پژوهش در تاریخ ، بویژه هولوکاست دروغین ، در زندان آنانی که با چماق دموکراسی شان مدام بر سرمان میکوبند ، عمر تلف میکنند ، مسکوت گذاشته شده است ؟

    چرا از دفاع جانانه ی دکتر احمدی نژاد از موجودیت فلسطین و فلسطینیان و انفعال غربیان و هیاهوی از سر استیصال آنان در مقابل استدلال متین ایشان از نحوه ی شکل گیری رژیم غاصب صهیونیستی مطلبی گفته نشده است ؟ 

    و در آخر بهنود ی که میفهمد سهمیه بندی بنزین ممکن است مقدمه ای شود برای نجات جامعه از دست یارانه هایی که ما را معتاد به درآمد نفتی کرده است و در تایید آن مقاله ی زنده باد سهمیه بندی را مینویسد ، چگونه است که بدون هیچگونه اشاره ای به مسئله ی هسته ای و تلاش بی وقفه ی دکتر احمدی نژاد او را آیتی و موهبتی نامنتظر که امید است مانند نشانه ای که به گمشدگان ، ره بنماید و نجاتشان بدهد ، نام میبرد ؟ 

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

     سایت عصر ایران ( asriran.com ) کد خبر 23074 تاریخ 14/05/1386

    بهنود: جدی می گویم، از اینکه به احمدی نزاد رأی ندادم پشیمانم
    شاید خواننده با خواندن این سطور به این تصور افتد که قصد مطایبه و یا طعنه در پیش است، اما چنین نیست. این نوشته ای جدی است. نویسنده اصولاً طبع طنز ندارد.

     
     
    مسعود بهنود در شرق امروز نوشت:

    در آغاز سومین سالگرد آغاز به کار دولت آقای احمدی نژاد ناگزیرم خود را برهنه در مقابل آفتاب بنشانم و به خطای خود اعتراف کنم، بی داغ و بی درفش در عین صحت و سلامت عقل. باید اعتراف کنم که دو سال قبل در انتخابات سوم تیرماه به محمود احمدی نژاد رای ندادم. و خطا کردم. علتش هم این بود که بسیار نکته ها نمی دانستم، نه اینکه نامزد ها را نمی شناختم. بلکه شناختم از جامعه این قدر نبود. و امروز که دو سال گذشته از آن زمان، تا راست و پوست کنده این خطای خود را بیان نکنم از بار گناهان خود نکاسته ام.

    شاید خواننده با خواندن این سطور به این تصور افتد که قصد مطایبه و یا طعنه در پیش است، اما چنین نیست. این نوشته ای جدی است. نویسنده اصولاً طبع طنز ندارد.

    انتخاب آقای محمود احمدی نژاد اگر در هنگام خواب و غفلت آقای کروبی اتفاق افتاده باشد چنان که گفته آمده، یا اگر با «بداخلاقی های انتخاباتی» همراه بوده باشد چنان که آقای خاتمی گفته، اگر چنان بوده باشد که آقای هاشمی را گله مند کرد، یا چنان که سردار ذوالقدر گفت حاصل عملیاتی «پیچیده»، یا اگر مطابق نظر آیت الله مصباح یزدی دعاها و ندبه های مردم کار خود را کرده باشد، به هر حال به نظرم موهبتی نامنتظر بود. آیتی بود. مانند نشانه ای که به گمشدگان ره نماید و نجاتشان دهد. فرض کنیم که الان آن کس که من به او رای دادم -دکتر معین - انتخاب شده بود، تصور کنید چه جامعه شلوغ و گرفتاری داشتیم. از همه می گذرم مگر آقای جواد لاریجانی جرات داشت این حرف ها را بزند و روزنامه ها همه چاپ کنند. وزیران می توانستند به صفت های تفضیلی برای شرح کارهای خود نزدیک شوند، چه رسد به صفت های عالی، آن هم هر روز.

    گرچه که دانشجویان امروزه روز هم به بندند، اما این کجا و هجده تیر کجا. گیرم چند روشنفکر - یا حتی روشنفکرنما - و عده ای از نسوان احساس بهتری از زندگی پیدا می کردند اما کجا چنین نشاطی برپا بود که امروز هست. از خود می توان پرسید دکتر معین به این شوخی و شیرینی سخن می گوید که آقای احمدی نژاد. ممکن بود که او به دانشجویان که شکایت از ستاره هایشان می کنند، به این شیرینی بگوید سروان شده ای دیگر چه عیبی دارد غنقل به مضمونف. آیا ممکن بود که کسی مانند آقای هاشمی که روزهای انتخابات هم برای گرفتن رای به استان ها سفر نکرد، هیات دولت را بردارد به سفرهای استانی برود، هر روز در یک گوشه کشور باشد و یا طرف دیگر دنیا. آقای لاریجانی مگر نبود که در جریان انتخابات ریاست جمهوری یک بار به اصرار مشاوران و همفکران به میان بختیاری ها رفت و کلاهی هم به سر گذاشت اما راضی نبود عکسش چاپ شود و بعد هم حرف برادر شنید که می گفت مدیر بهتر است چند ساعت فکر کند. اصلاً فکر کند.

    نویسنده خود سال ها است از سفر اقیانوس پیمایی به اندازه مقدور حذر می کند، چون ده دوازده ساعت پرواز، حتی اگر آدمی در هواپیمای اختصاصی و یا در درجه یک باشد باز سخت است. آقای احمدی نژاد در همین دو سال دو سه باری این راه طولانی را تا ونزوئلا و دو باری تا نیویورک طی کرده و حالا امسال هم قصد دارد برود. کدام یک از نامزدها اصولاً جرات داشتند اصلاً سالی یک بار به امریکا بروند. کدامشان - مگر آقای کروبی که گاه گاه از این کارها می کند - جرات داشتند نامه بنویسند صاف برای خود شیطان بزرگ. آن هم شیطان بزرگی مانند جورج بوش که پدرش و پدرجدش هم شیطان بوده اند نه کسی مانند کارتر و کلینتون که از دست امریکایی ها در رفت و به کاخ سفیدشان راه دادند.

    کدام یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری می توانستند و اصلاً در مخیله شان جا می گرفت که ملوانان انگلیسی را که همگان به آنها متجاوز می گفتند و بعضی ها جاسوس و مستحق اعدام، بیاورد در ریاست جمهوری و با همگی دست بدهد و بعد هم بدرقه شان کند با برخورد حسنه و اصلاً هم متهم نشود. اصلاً محتمل نبود که ملوانان اسیر جنگی را به خواست رئیس جمهور به چنین جایی بفرستند دستگیرکنندگان. اصلاً به آنها مربوط نمی شد. مگر آقای هاشمی که به هر حال سابقه ای در فرماندهی جنگ و آشنایان در مدارج بالای نظامی دارد.این فهرست بلندتر از این حرف ها است. خلاصه می کنم و می پرسم، تجسم کنید که اگر دکتر معین انتخاب شده بود مشاورش می شد کسی مانند دکتر خانیکی، که اصلاً به اندازه آقای کلهر مفرح و شیرین نیست.اصولاً به جمع مشاوران و معاونان آقای احمدی نژاد نگاه کنید بنا به نوشته جناب کلهر - در نامه به رئیس مجلس - و تجسم کنید آنها را که هر کدام از سویی از شهر نان سنگکی و پاکت میوه ای خریده اند تا به بقیه مشاوران ثابت کنند که گرانی و تورم حرف غلطی است که نمایندگان و یا روزنامه نگاران می زنند. کجا چنین هنری داشتند مشاوران نامزدهای دیگر. از کجا چنین شور و حالی در آنها بود.

    من هر گاه به ماجرای سهمیه بندی بنزین فکر می کنم، این بار دیگر از کارشناسان گلایه دارم که چرا نمی گویند که انجام چنین کاری - آن هم به همت وزارت کشور نه وزارت نفت یا بازرگانی - کاری بزرگ بود که شاید مقدمه نجات جامعه از دست یارانه هایی باشد که ما را معتاد به درآمد نفتی کرده است.

    می دانید اگر هر کدام از نامزدهای دیگر انتخاب شده بودند و همین کار را بنا به توصیه عقل یا از سر اضطرار انجام می دادند چند بشکه اشک برای مسافرکش ها و مردم بدبخت و فقیر ریخته می شد که حالا با گرانی و تورم چه کنند. اما شد و چنان که بار دیگر هم نوشته ام زنده باد سهمیه بندی.

    سوم اینکه به نظرم اگر آقای هاشمی یا دکتر معین، آقای قالیباف یا کروبی، آقای مهرعلیزاده یا آقای لاریجانی انتخاب می شدند مملکت کمابیش بر همان روالی می گشت که عده ای می گویند در همه چهل سال گذشته غیعنی از نیمه های دهه چهل که قیمت نفت تکانکی خورد و ما ملت ایران هوس تجدید عظمت باستان به سرمان افتادف اداره شده بود. اما قدر مسلم این است که این رقم اگر 28سال گرفته شود اختلافات حل می شود و هم موافقان و هم مخالفان دولت هم با این نظر مساعدت دارند که هر کس از نامزدهای دیگر برگزیده می شدند زندگی ادامه برنامه هایی بود که اگر آن یک و نیم تا دو سال اول انقلاب را رها کنیم، آن یک عدد گروگان گیری را هم ندیده بگیریم، در بقیه سال ها غ از انتخاب زنده یاد رجایی به نخست وزیری به بعدف کمابیش کشور بر آن روال گشته یا سعی شده بود بر مدار بگردد.

    به هر حال انگار که از ممالک راقیه شده ایم تغییر دولت ها، از دیدگاه بطنی جامعه تفاوت چندانی در پی نیاورد. پول نفتی می رسید و سازمان برنامه ای بود که سعی می کرد دولتی ها هماهنگ خرج کنند، یک مرتبه هر استان شروع نکند به ساختن جاده هایی که به استان مجاور وصل نشود. چنان سیستم های آبیاری طراحی نکنند که دو کیلومتر آن طرف تر همه زمین های زراعی از بی آبی له له بزند و این طرف مردم با قایق به مزارعشان بروند. چنان نباشد که یک استان از خارج سیب زمینی وارد کند و استان دیگر گند سیب زمینی های گندیده اش را با معطر سازهای باز هم خارجی چاره کند. خلاصه به طور کلی همین بود. احساس می شد با انقلاب روندی که از مشروطیت آغاز شده با پست و بلند راه و رهروان خود را به سال 1384 شمسی رسانده. کم کمک ایران اسلامی داشت الگویی می شد برای منطقه، با همه انتقادها که جهانیان می کردند اما داشت نمونه ای از مدیریت شهری، شوراها، آشنا شدن مردم به حقوق خود، ادبیات، سینما و... خلاصه... همین که کشور بر یک روال می گشت و درش استقراری پیدا شده بود دنیا را به ترس انداخته بود. اما ما ایرانی ها خودمان حوصله مان سر رفته بود. چقدر تکرار خسته کننده. تنها انتخاب آقای احمدی نژاد می توانست به این دور تسلسل پایان دهد. مگر نه هر بیست و پنج سال قرارمان با تاریخ همین است.

    سال 32 سالی است که به 28 مردادش معروف است و 25 سال بعد به 22 بهمنش معروف شد. ربع قرنی که گذشت باید اتفاقی می افتاد، چند سالی هم دیر شده بود.

    چهارم، دلیلی که دارم به سیاست بین المللی مربوط می شود. اصلاً چرا مردم امریکا بعد از کلینتون می توانند جورج بوش انتخاب کنند ما نتوانیم و بعد از خاتمی مثلاً کارمان دست کروبی یا دکتر معین بیفتد که باز همان حرف ها باشد. چطور است که فرانسوی ها بعد از ژنرال دوگل و میتران، سارکوزی را در جای تالیران غشاید هم خود ناپلئون ، می توانند نشاند، مگر مردم ایران چه کم دارند از امریکایی ها.

    و پنجم اینکه دنیا گاهی هم باید از بنیاد تغییر کند. گاهی عجیب شود. گاهی حرف های نشنیده بشنود. نگفته بگوید. جهان باید گاه گریه کند، گاهی بخندد. شاید که کسی خواب دیده بود و تعبیرش این شد که کسی می آید و همه آداب و رسوم بیست و هشت ساله را به دور می ریزد.همه کارهایی را که بعید بود انجام می دهد.
    مهرورزی و عدالت جویی را که از صد سال پیش حرفش زده می شد معنا می کند و مانند لقمه ای در دهان همه قرار می دهد.

     البته که لازمه همه اینها نفت هفتاد دلاری بود. چون همه اینها اگر باشد اما نفت همان نوزده دلاری باشد که در برنامه چهارم نوشته شد، مزه نخواهد داشت.
    اما اگر همه دلایل محکم بالا نبود و فقط همین یک دلیل کافی بود که حاصل انتخابات سوم تیر باعث می شد که جامعه ایرانی خود را بشناسد. اندازه های خود را دقیق تر به دست آورد. مدام در خیال سیاست نورزد. در خیال به این و آن ایراد نگیرد. هی دور از گود فرمان آتش ندهد. و همین حادثه باعث شد تا جامعه کمی به عراق، به فلسطین، به لبنان، حتی به ترکیه نگاه کند.
     وسط کویر دل خود را به تماشای فیلم هایی از نقاط سبز جهان غاز مونت کارلو تا دامنه پیرنه، از مونترآل تا لس آنجلسف مشغول نکند.
    به همسایه نگاه کند، به کوچه نگاه کند، به خیابان نگاه کند، و اگر فرصتی شد به خود هم نگاهی بیندازد. آن گاه آرزوهای بلند.
    بنابر اینها بود که لازم می دانم پشیمانی خود را از اینکه به آقای احمدی نژاد رای ندادم اعلام دارم. و از آنجایی که احساسم این است که هنوز کار مهمی که این دولت باید انجام می داد صورت نپذیرفته است، دو سال دیگر اگر بودم جبران مافات می کنم و به دکتر محمود احمدی نژاد رای می دهم.
                



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 86/5/18ساعت  12:53 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به گزارش عصر ایران (asriran.com)، روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارنوت با بیان این ادعا که یهودیان ساکن ایران از تبعیض و وضعیت مالی ناگوار رنج می برند، اضافه کرد: "با وجود این شرایط شمار یهودیان ایرانی که به اسرائیل مهاجرت می کنند رو به کاهش است."

    براساس این گزارش در سال 2005 تعداد 113 یهودی از ایران به اسرائیل مهاجرت کردند و این رقم در سال 2006 تنها 65 نفر گزارش شد.

    در همین حال تعداد یهودیانی که از ابتدای سال 2007 تاکنون به اسرائیل سفر کرده اند تنها 64 نفر بوده است.
    این در حالی است که اسرائیل پیشتر به خانواده های یهودی ایرانی وعده داده بود در صورت مهاجرت به اسرائیل از کمک های مالی بهره مند خواهند شد. جامعه یهودیان ایران در آمریکا نیز قول داده بود که به ایرانیان مهاجر به اسرائیل 10 هزار دلار پاداش دهد.

    به نوشته  روزنامه یدیعوت آحارنوت چاپ تل آویو هم اکنون 25 هزار یهودی در ایران زندگی می کنند و پیش بینی می شد بسیاری از این افراد به واسطه اظهارات ضدصهونیستی احمدی نژاد، رییس جمهوری ایران از این کشور فرار کنند.

    هرچند ایران مانع از ترک یهودیان از این کشور و مهاجرت به اسرائیل نمی شود اما شمار یهودیان علاقه مند به سفر به اسرائیل کاهش یافته است. کد خبر :23076 تاریخ 14/05/1386

    اکنون سوالی که وجود دارد این است ، پس چرا یهودیان ایران به سرزمین باصطلاح موعود یعنی اسرائیل ( فلسطین اشغالی ) که به خاطر آن خون های بسیاری را ریخته اند و مادران زیادی را عزادار ساخته اند ، مهاجرت نمیکنند ؟

    البته این سوالی نیست که تنها در ذهن مردم فهیم ایران وجود دارد بلکه شبکه خبری بی بی سی نزذیک به یک سال پیش مرموزانه سوال و جواب را در عبارتی مختصر آورده است . میگوید : گرچه ایران و اسرائیل ( رژیم اشغالگر قدس ) دشمنان قسم خورده ی یکدیگرند اما چنین مینماید که یهودیان ایران کاملا آگاهانه تصمیم گرفته اند در کشور خود بمانند . بازتاب ، کد خبر : 48892 تاریخ 1/7/1385

    شما دوستان ارجمند بگویید از تصمیم کاملا آگاهانه یهودیان ایران برای ماندن چه برداشتی دارید ؟   



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/5/16ساعت  4:30 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    همه ی آنهایی که مجموعه مقالات دشمن شناسی ، یهود ، اخلاق و جوانان را پیگیری و مطالعه کرده اند ، آنجایی که از نطفه های غنی شده ی رسانه ای صحبت کردیم و از تعلیم امام سجاد علیه السلام به دوستشان در باره فرزند که فرمودند : و لاتجعل للشیطان فیه نصیبا . و از شیطان در او بهره ای قرار نده . گفتگو کردیم ، را به مطالعه ی حدیثی از جلد 2 معانی الاخبار ترجمه ی آقای شیخ عبد العلی محمدی شاهرودی ، باب نوادر المعانی صفحه ی 424 دعوت میکنم .

    امید است مطالعه و دانستن آن برای آنهایی که نصیبی از شیطان در خود سراغ دارند و ممکن است آن را از طریق نطفه به دیگری انتقال دهند ، مفید باشد .

    قال الصادق جعفر بن محمد علیه السلام : امام صادق علیه السلام میفرمایند :

    1/ من لم یبال ما قال و ما قیل فیه ، فهو شرک شیطان . شخصی که در آنچه میگوید و آنچه که در باره اش گفته میشود ، بی تفاوت باشد و ناراحت نشود ، همدست شیطان و یا در دام شیطان است .

     2/ و من لم یبال ان یراه الناس ( مسیئا ) فهو شرک شیطان . و کسی که باکی نداشته باشد از اینکه مردم او را در حال آلودگی به گناه ببینند ، پس او در دام شیطان است .

     3/ و من اغتاب اخاه المومن من غیر تره بینهما فهو شرک شیطان . و شخصی که پشت سر برادر مومن بدگویی نماید بدون آنکه کینه ای با هم داشته باشند ، در دام شیطان است .

    4/ و من شغف بمحبة الحرام و شهوة الزنا فهو شرک شیطان . و آن کس که محبت حرام و شهوت زنا را به پرده ی دل آویخته ، در دام شیطان است .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/5/16ساعت  12:46 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

    دوستانی که مطالب ما در باره آلفرد چارلز کینزی معروف به دکتر سکس ، کسی که با نظرات سخیفش به طبقه ی متوسط قبولاند که بسیاری از اعمال جنسی سنتی که ممنوع قلمداد میشد ، اعمالی عادی اند . کسی که زمینه ی گناه زدایی از حریم خانه و خانواده به نام او نوشته شده است . کسی که در بیان خانم سو الین براودر پیوسته در کتابهایش به حیوان انسانی ارجاع میدهد . کسی که در تعریف خانم مارگارت مید جمعیت شناس آزادیخواه فردی است که در اعتقادش از نظر اخلاقی هیچ تفاوتی نیست که یک مرد با یک زن رابطه ی جنسی داشته باشد یا با یک گوسفند .  و همان کسی که روزنامه ی شرق او را در تاریخ پنجشنبه 19 مرداد 1385 بعنوان استاد دانشگاه که تحقیقات گسترده اش در رابطه با رفتار جنسی انسان همواره مورد استناد علمای پزشکی بوده است ، معرفی میکند . مطالعه کرده اند . دعوت میکنم  خبری که امروز 15/5/1386 در سایت های خبری منتشر شده است را بخوانند . ما از سایت خبری فردا www.fardanews.com کد خبر : 31446 برایتان میآوریم .

    عذرخواهی از افکار عمومی، کمترین انتظار از یک روزنامه صبح

    یک روزنامه صبح در مصاحبه با زنی که از دست اندر کاران یک مجله فارسی چاپ ترکیه بوده که در آن با انتشار مقالات، عکس و مشاوره، همجنس گرایی ترویج می شود، حساسیت افکار عمومی و محافل ارزشی را برانگیخته است.هرچند مسئولان روزنامه مذکور پس از اطلاع، مصاحبه مذکور را از نسخه اینترتی روزنامه حذف کرده اند اما افکار عمومی منتظر عذرخواهی از طرف مسئولان این روزنامه می باشند.
    یکی از روزنامه های معتبر صبح گفت و گوی عجیب و تأمل برانگیزی را منتشر کرد.
    به گزارش خبرنگار «فردا»، مصاحبه کننده این روزنامه با زنی که در کانادا زندگی می کند و خود را «شاعره و نویسنده» می داند، مصاحبه کرد.
    «س.ق»، در حالیکه فساد، بی بند و باری و همجنس گرایی را در اشعار خود تبلیغ می کند ، اظهار می کند که در اشعارش «اخلاق گرایی» وجود دارد!
    در این گفت و گو، وی خواستار آن شده که مردان بتوانند مادر فرزندی بشوند. «س.ق» ادامه می دهد: « محکومیت در قالب جنسیت، قراردادی و انعطاف ناپذیر بون مرزبندی های جنسیتی، غیر اخلاقی است!»

    روزنامه مذکور بدلیل نامناسب بودن تصاویرش، از وی تصویری منتشر نکرده است.

    خبرنگار روزنامه مذکور نیز، سئوالات خود را تحت تاثیر ایشان تنظیم نموده بودند. بطوریکه این خبرنگار گفت: « فکر نمی کنی این یکی از جزایر نامکشوف زبان ماست که هنوز به آن پرداخته نشده؟ اینکه مرد هم مثل زن انسان است و می‌تواند مادر باشد. می‌تواند زن باشد. همان طور که زن در زبان می‌تواند مرد باشد.» این زن می افزاید: «شاید از جزایر نامشکوف زبان ما باشد، اما در جهان کشف شده است.»

    این زن، از دست اندر کاران یک مجله فارسی چاپ ترکیه می باشد، که علنا در آن با چاپ مقالات، عکس و به اصطلاح مشاوره، همجنس گرایی ترویج می شود.

    گفتنی است، مسئولان روزنامه مذکور پس از اطلاع از این اقدام مصاحبه مذکور را از نسخه اینترتی روزنامه حذف کرده اند. با این وجود افکار عمومی جامعه متدین ایرانی، منتظر عذرخواهی و جبران مافات از طرف مسئولان این روزنامه می باشند.
    ---------------------------------------------------------------------------------------
    ( تکمیلی )
    به تاریخ 15/05/1386 روزنامه ی مذکور به دستور مقام قضایی بسته شد . آنچه این میان قبل تامل است برخورد با اینگونه برجسته سازیها است . آنانی که منفعلانه و ایجابی به مسائل نگاه میکنند ، خواست یهودیت سازمان یافته و عوامل داخلی اش را برآورده میسازند . و آنانی که سلبی برخورد میکنند دو دسته میشوند . دسته ای که برخورد سخت افزاری دارند و مثلا روزنامه را میبندند و از انتشار آن جلوگیری میکنند . و دسته ای که  نرم افزاری کار میکنند . مقاله مینویسند ، سخنرانی میکنند ، و خلاصه به بهانه ی توجیه توقیف روزنامه و توجیه برخورد سلبی به تجزیه و تحلیل شخص و طرز فکر انحرافی او میپردازند . البته لازم هم هست اما چون اینگونه آگاه سازی ها نیز منفعلانه و از سر ناچاری است ، قطعا نتیجه ای که حاصل میشود ، همانی است که یهودیت سازمان یافته از ابتدا در پی آن بوده است . یعنی ترویج فحشاء و معرفی فواحش و طرز فکر آنان با برچسب قربة الی الله . برای اینگونه موارد باید سازمانی باشد که تلاش های فکری و فرهنگی در زمان اضطرار را مدیریت کند . اگر چنین سازمانی میبود لازم هم نبود که یک سال صبر کند تا چنین موردی پیش آید . همان موقع که به معرفی آلفرد کینزی پرداختند میشد تشخیص داد که اینان چه در سر دارند .    


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 86/5/15ساعت  6:9 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کوفی و قساوت دل[2]
    کوفی و قساوت دل[1]
    برجام با یهود و گوساله سامری(11)
    برجام با یهود و گوساله سامری(10)
    برجام با یهود و گوساله سامری(9)
    برجام با یهود و گوساله سامری(8)
    برجام با یهود و گوساله سامری(7)
    برجام با یهود و گوساله سامری(6)
    برجام با یهود و گوساله سامری(5)
    برجام با یهود و گوساله سامری(4)
    برجام با یهود و گوساله سامری(3)
    برجام با یهود و گوساله سامری(2)
    برجام با یهود و گوساله سامری(1)
    برجام با یهود و ابو موسی اشعری
    برجام با یهود و روانشناسی اهل نفاق
    [عناوین آرشیوشده]